شنبه ۱۳۹۴/۰۳/۲۳

برادر شهيد سيد باقر علمي:

شهيد علمي اصلا اهل پارتي بازي نبود

جمعي از مديران ارشد استاني و شهري با خانواده شهيد" سيد باقر علمي" ديدار و گفتگو کردند.

به گزارش اداره روابط عمومي و امور بين الملل شهرداري قزوين، بردار شهيد علمي در اين ديدار گفت: برادر شهيدم اصلا اهل پارتي بازي نبود و مي گفت من يک طلبه هستم.

وي ادامه داد: يک موتور سيکلتي داشت که وقتي داخل شهر بود مي رفت رزمندگاني که براي مرخصي به خانه برگشته بودند را به خانه مي برد تا خدمتي کرده باشد.

فرج اله فصيحي رامندي، از فرماندهان دفاع مقدس و عضو شوراي اسلامي شهر نيز گفت: سيد باقر طلبه اي بود که در گردان مسئول تبليغات بود در عين حال خيلي بروز بود.

وي ادامه داد: در عمليات والفجر مقدماتي خيلي از رزمنده ها شهيد شدند و مجبور شديم عقب نشيني کنيم رويحه بچه ها خراب بود ، سيد باقر به من گفت بايد بيايي بين بچه ها سخنراني کني و من گفتم ما شکست خورده ايم و تو از من مي خواهي من صحبت کنم که ناگهان سيد باقر رو به من کرد و گفت از تو بعيده با ناراحتي به من گفت برو آيات 90 تا 120 سوره آل عمران را بخوان بعد مي آيم دنبالت سخنراني کني.

فصيحي رامندي ادامه داد: من بارها اين آيات خوانده بودم ولي اين بار که آن را خواندم چون مربوط به شکست جنگ احد بود خيلي حالم را دگرگون کرد بعد از چند دقيقه ديگر سيد باقر دنبالم آمد و بچه ها را داخل چادر بزرگي جمع کرده بود و من با تاسي از همان آيات به بچه ها روحيه دادم.

ناصر گنجي از رزمندگان دفاع مقدس نيز در اين ديدار گفت: سيد باقر ارتباط خيلي خوبي با رزمنده ها داشت و به خاطر همين همه شيفته اخلاقش بودند بعد از نماز مغرب و عشا به واسطه سجده هاي شکر ويژه سيد باقر بچه ها حال خاصي مي گرفتند چرا که حالات عرفاني و روحاني ويژه اي داشت.

حسين صلح جو يکي ديگر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس نيز گفت: سيد باقر به خاطر شخصيت ويزه براي فرماندهان همانند مشاور بود حتي بعد از شهادت به خواب خيلي از رزمندگان آمد و حاجت خيلي ها را برطرف کرد.

وي افزود: شهيد علمي همانند بمب نشاط روحيه بود در سال 61 حلقه صالحين و معرفت در جبهه هاي تشکيل داده بود و نماز شب به بچه ها ياد مي داد

وي افزود: بايد جهت حفظ ارزش ها اين شهدا که موجب امنيت و آسايش ما هستند بايد قلم ها پسدار خون شهدا باشند.

محمد رضا صديقي نيز گفت: سيد باقر علمي يکي از سيد شهداي قزوين است که خيلي از بچه ها پيدا کردن راهشان را مديون ايشان هستند شهيد سيد باقر پيشقراول کارهاي نيک در جبهه ها بود.

ايوب رحيمي معاون استاندار قزوين نيز گفت: در بازديد يکي از خانواده شهدا خيلي از شخصيت برجسته شهيد سيد باقر علمي حرف زد شد که برايم جالب بود.

وي ادامه داد: امنيت فعلي کشور مديون خون شهدا هستيم و بعضا از کارهايي که برخي ها در جامعه مي کنند خجالت زده مي شوم و خانواده شهدا نعمت هاي جنگ هستند که بايد حرمت اين عزيزان پاسداشته شود.

معاون استاندار قزوين از شهرداري شوراي اسلامي شهر براي ديدار با خانواده شهدا تقدير کرد گفت:ما در اين جلسات آمده ايم تا روحيه و درس بگيريم تا بتوانيم در خودمان و جامعه تغييري ايجاد کنيم.

شايان ذکر است؛ ايوب رحيمي معاون سياسي و امنيتي استاندار قزوين؛ حجت الاسلام شادمند قاضي دادگستري؛ عباس برزگر ابراهيم جانشين سپاه استان؛ فرج اله فصيحي رامندي و علي صادقي نيارکي، محمدر رضا صديقي و حسين صلح جو از اعضاي شوراي اسلامي شهر، ناصر گنجي معاون امور سرمايه گذاري و مشارکت هاي شهرداري قزوين، حسين عمويي مديرعامل سازمان ميادين ميوه و تره بار شهرداري قزوين؛ ابراهيم اسدي رئيس هيات رزمندگان استان و اصغر اله‌ياري مشاور امور ايثارگران شهرداري قزوين در اين ديدار صميمي حضور داشتند.

سيد باقر علمي، يکم فروردين 1343 در شهر قزوين به دنيا آمد. پدرش سيدنعيم و مادرش نجيبه نام داشت. تا پايان سطح سه اتمام کفايتين در رشته الهيات و معارف اسلامي درس خواند. طلبه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. چهارم دي 1365 در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسيد. پيکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1376 پس از تفحص در گلزار شهداي زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصيت شهيد

بسمِ اللّه الرّحمنِ الرّحيم

اَشْهَد اَنْ لا اله الاّ اَللّه و اَشْهَد اَنّ مُحمّد رَسول ا••• (ص) وَ ان اميرالمومنين و ائمه معصومين(ع)

السلام عليک يا ابا عبدالله و على الارواح التى امتى حلّت بفنائک

«اِنّالِلّه و اِنّا اليه راجِعُوْن »

 از خداوند متعال صبر و استقامت براى پدر و مادرم خواستارم. يک جان به خداوند کريم بايد مى‏دادم اگرچه عمر خود را تباه کرديم و قلب نورانى را سياه، و ليکن شکر خداى را که انشاءاله، بتوانيم تحويل بدهيم و خداوند از سر تقصيرات ما بگذرد.

 استغفراللّه ربّى و اتوب اليه. از تمام دوستان و آشنايان، اقوام و خويشان حلاليت بطلبيد. پدر، مادر و خواهرها! مرا ببخشيد. والسلام.

سيد باقر علمى

خاطره مهدي کياميري از شهيد علمي

نزديکي‌هاي صبح، قرار بر اين شد که به پشت خاکريز نيمه کاره‌اي، که محل اولين «پاتک» دشمن بود، سر بزنيم. به علت تيرگي زياد خاکريز و فاصله‌ي کم ما با عراقي‌ها، تعدادي از بچه‌ها، به ستون زدند. از جمله «جمال قاسمي»، که بعد از رسيدن به پشت خاکريز، «سيد باقر علمي» و «حسن شهسواري» را صدا زد و گفت: «حسن آقا! اين دو اسير را که لودرچي اسير کرده، به پشت خط (اسکله) ببريد.» «حسن» هم بدون اين که چيزي بگويد، گفت: «چشم!» و به همراه اسرا به طرف اسکله حرکت کرد.

بعد از چند دقيقه صداي رگبار از دور به گوش رسيد و «حسن» برگشت و همه متعجب از اين که چرا او اين قدر زود برگشت. «سيد باقر» گفت: «حسن! اسرا را بردي عقب؟» «حسن» جواب داد: «بله! … فرستادم خودشان به عقب برگردند!» با روشن شدن هوا، مشغول تثبيت خط و استحکامات خاکريز و آماده‌ي پاتک دشمن ‌شديم. با برادر «حضرتي‌ها» در سنگري نشسته بوديم و چون مي‌دانستم زنده برگشتن از اين خط، فقط کار خداست و از سويي امکاناتي براي دفاع نداريم، به ياد بچه‌هاي شهيد مشغول خواندن نوحه شديم. وقتي درگيري به اوج خود رسيد،

 به دستور فرماندهي لشکر «سردار سرتيپ امين شريعتي»، با تعداد خيلي کمي از نيروها به صفوف متحد نيروهاي «گارد رياست جمهوري عراق» ـ که تازه وارد معرکه شده بودند ـ حمله‌ور شديم. تعداد نيروهاي دشمن قابل قياس با ما نبود. ما عده‌اي قليل با جسم‌هايي خسته و سن‌هاي متفاوت بوديم و آن‌ها نيروهاي تازه نفس و زبده با هيکل‌هايي تنومند بودند؛ اما چون لطف الهي با ما بود و ما صبر و استقامت داشتيم، به مدد الهي لشکر شکست خورده‌ي بعثي را مجبور به فرار کرديم.

بچه‌ها با ايماني قوي بر دشمن زبون حمله مي‌کردند و هرازگاهي هم سواري از تک‌سواران لشکر اسلام از مرکب عشق به زمين مي‌افتاد و سبک‌بال تا خانه‌ي محبوب پر مي‌کشيد؛ چنان که وقتي تير به پيشاني «سعيد پايروند» اصابت کرد، هيچ صدايي جز «يا حسين» (ع) او شنيده نشد.

جنگ تن به تن سخت به اوج خود رسيده بود و «سيد باقر علمي»، «توکلي»، «ذاکرها»، «خالقي»، «اسماعيلي» و «اکبري‌رضايي» به همراه ديگر دلاوران لشکر عشق، با قامتي به بلنداي ابديت در مقابل اين سپاه پوشالي ايستاده و مي‌جنگيدند و هر از گاهي هم دلاوري سينه‌ي سرخ ميدان نبرد را به رنگ خون خود سرخ‌تر مي‌ساخت.

دست نوشته ها

برادرکوچک شما، سيد باقر علمي:

با سلام و درود به محضر برادر گرامي و عزيزم، استاد در عمل و علم - شهيد امير جوادي- آنکه ما را درس مقاومت و صبر و اخلاص آموخت، ولي من از کودني و کم درکي هنوز هم لنگ مي زنم، و همين ما را بس که در محضر شما، مدتي بوده ايم و حرف هاي خود را به شما استناد مي دهيم. اميرآقا، در محضر شما نشستن و درس ادب آموختن، افتخاري است ما را و اين هم بي ادبي نسبت به شماست که بخواهيم برايتان چيزي بنويسم، اميرآقا، اينقدر به فکر خودتان نباشيد، براي ديگران هم دعا کنيد، به فکر خود بودن، کارمشکلي نيست. امير آقا، اگر اينجا ما را فراموش کنيد، مسئله اي نيست، ولي اميدوارم که روز قيامت ما را رها نکنيد. امير آقا واقعاً در اينجا که هستيم خجالت مي کشم از اينکه جاي خالي شهدا را پرکرده باشيم، ولي چه بايد کرد، فعلا ما را ببخشيد و اگر برنگشتم، سلام ما را به تمام برادرها برسانيد، خصوصاً به بچه هاي کوچک شهدا.

http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1792

 

تصاویر مرتبط